به گزارش مشرق، مجله پاسدار اسلام در خردادماه سال جاری گفتوگویی با مرحوم آیتالله مومن انجام داده بود که در ادامه متن آن را می خوانید:
منزلش، همان منزل قدیمی در محله قدیمی باغ پنبه شهر قم است. دو اتاقی که در طبقه بالای منزلش به توصیه دوست قدیمیاش، مرحوم آیتالله ربانی املشی برای کتابخانه ساخت، یکی در دست حفاظت و دیگری برای مطالعه و ملاقاتها و انجام کارها است.
عموم مردم، او را به سادهزیستی و دنیاگریزی میشناسند. این ویژگی، در کنار علم و تقوا و همراهی پایدار او از آغاز نهضت، با استاد ومراد خود امام راحل و پس از آن، با رهبر معظم انقلاب، شخصیت متمایز او را رقم زده است.
در این زمینه:
سه جمله انقلابی از آیت الله مؤمن
فیلم/ عالمی که دربند دستهبندی سیاسی نبود
سند دستور تبعید آیتالله محمد مومن در سال 1352
عکس/ تشییع پیکر آیت الله مومن
حوزویان در هر سطحی از علم، او را یکی از استوانههای علمی حوزه علمیه قم میدانند که برای دفاع از نظام اسلامی و پیاده کردن آرمانهای امام راحل، از مقام مرجعیت، چشمپوشی کرد. همشاگردیها و دوستانش، یا همچون «شهید مطهری»، در کوی شهادت آرمیدهاند و یا همچون «آیتالله جنتی»، تمام توانشان را در دوران پیری، صرف دفاع از دین و انقلاب و میراث امام راحل کردهاند.
آیتالله محمد دانش زاده قمی مشهور به مؤمن، گرچه مسئولیتهای خطیری همچون رئیس دیوان عالی دادگاههای انقلاب، دبیری شورای مدیریت حوزه علمیه قم و… را بر عهده داشته و از اعضای محوری جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است، اما او از معدود شخصیتهایی است که با شورای نگهبان قانون اساسی و اگر بهتر بگوییم، شورای نگهبان قانون اساسی با او و یار دیرینهاش آیتالله جنتی شناخته میشود. شخصیتی که با وجود تمایل زیاد به درس و بحث، به دستور امام خمینی، وارد این نهاد مقدس شد و تا به امروز، در کنار یاران و شاگردان دیگر امام، نگهبان مقدسات دین در عینیت جامعه بوده است.
زانو زدن در برابر این بزرگمرد علم و تقوا و سیاست، غنیمتی بود که در همراهی یار انقلابی و انقلابی مانده امام راحل، حجتالاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان، نصیبمان شد. گفتوگوی این دو شاگرد و یار امام راحل و پشتیبان ولایت و خلف صالح آن پیر سفرکرده ویادکرد خاطرات گذشتههای دور و نزدیک، به درخواست حاج آقای رحیمیان از معظم له برای یک گفتوگو درباره شخصیت امام خمینی و حوزهها در چند روز بعد انجامید.
آنچه پیش روی شماست، گفتوگوی ما با این عالم فرزانه است که چون استاد و امامش، با دلی آرام از راه رفتهاش میگوید و با قلبی مطمئن، از حقانیت «ولایت فقیه» دفاع میکند و امام خامنهای را خلف صالح امام راحل میداند که مانند شیر ایستاده است و همچون امام راحل، به کسی باج نمیدهد.
**
* از اینکه با تمام مشغلههای علمی و کاری، این فرصت را در اختیار ما گذاشتید، تشکر میکنیم و اگر اجازه بفرمایید، اولین پرسش را با مقدمه کوتاهی خدمتتان عرض کنیم. همانگونه که مستحضر هستید، چهل سال از عمر نورانی نظام مقدس جمهوری اسلامی گذشته است. نظامی که نظام سلطه را با همه ابعاد، چه انسانی، چه مادی و چه مبانی و عقبههای تئوریک آن، به چالش کشیده است. وقتی به خاستگاه انقلاب نگاه میکنیم، میبینیم که اولین حرکت حضرت امام، از درس اخلاق ایشان در فیضیه شروع میشود و حلقه درس اخلاق ایشان، تبدیل به حلقه درس خارج و فلسفه میشود. اولین رویارویی حضرت امام هم باز از فیضیه و ظهر عاشورا شروع میشود. حضرت عالی به عنوان یکی از شاگردان و پرورش یافتگان مکتب امام، چه چیزی را در حضرت امام دیدید که درس و محفل ایشان را انتخاب کردید و تا به امروز پای حرکت امام ایستادید؟
ویژگیای که حضرت امام رضوانالله تعالی علیه داشت، قبول و دلبسته تام نسبت به خدا و پیغمبر و اسلام بود و آنچه را که اسلام عزیز در خصوصیات اعتقادی و اجرایی و دینی داشت، ایشان نسبت به آنها سراسر پذیرش بود و کاملاً خاضع بود، از نظر اعتقاد توحیدی ایشان واقعاً موحد بود که غیر الله را هیچکاره میدانست و خود خدا را در همه امور همه کاره و اسلام و پیامبر اسلام را هم نمایندهای از طرف خدا که آنچه را که مردم باید از نظر اعتقادی به آن عقیده داشته باشند (توحید و نبوت و امامت و معاد) قشنگ همه اینها را معتقد بود و معتقد بود که آنچه را خداوند تبارک و تعالی در اسلام، در قرآن شریف، در کلمات معصومین (علیهم السلام) بیان کرده است، همه مسائل واقعی و صحیحی است که باید در جریان زندگی مادی و معنوی بشر تحقق پیدا کند. و این حرف را به راستی قبول داشت، یعنی آنچه را که خداوند واجب کرده بود به حد وجوب، مستحب کرده بود در حد استحباب و حرام و مکروه، ایشان همین طور بود. یادم هست بزرگواری که الآن از مراجع است مطلبی خدمت امام عرض کرد، ایشان فرمودند که من حق ندارم چیز مستحب خدا را تغییر بدهم، هر چه را خداوند فرموده در همان حد باید به آن ملتزم و معتقد باشیم. این مطلب را در زندگی و اعتقاد و کارهای عملی خودش باور داشت و روشن بود که آنچه را که حضرت امام بر آن قطعیت دارد، این است که خدا، پیامبر، ائمه و اسلام را همان طوری که هست پیاده کند و به آن ملتزم و متعهد باشد.
در زندگی حضرت امام چه در درس ایشان یا بعد که ایشان از سال ۴۲ به بعد به زندان رفت، بعد به ترکیه تبعید شد و از آنجا هم به نجف تبعید شد که در آنجا درس را شروع کرد تا اینکه در سال ۵۷ به فرانسه تبعید شد و بعد نظام اسلامی را در ایران تأسیس کرد و سرپرستی نظام و ولایت فقیه را برعهده گرفت در طول حدود ده سال از سال ۵۷ تا ۶۸ که از دنیا رفتند، به فکر خود و یا شخص نبود و برای شخصی حساب باز نمیکرد و آنچه که برایش مهم بود این بود که در مقابل خواست خدا و فرموده خدا خاضع باشد. این حضرت امام بود. در درس و بحثی که تدریس میفرمودند و سخنرانیهای مختلفی داشتند که معمولاً حداقل در هر سال دو سخنرانی داشتند که یکی در اوایل شروع درسها و یکی نیز در روزهای آخر بود، همیشه طلابی که در درس حاضر میشدند، غیر از جنبههای علمی و بحثهای فقهی و اصولی را که در بحثها داشتند، همه را دعوت میکرد به اینکه در مقابل خدا و خواست خدا پایبند باشیم و معتقد باشیم به خدا که همه چیز را درست میکند.
درس ایشان را بیش از ۵ سال که در درس ایشان شرکت کردم، مسجد سلماسی نزدیک منزلشان بود و بعد در سال ۴۱ یا ۴۲ درسشان به مسجد اعظم منتقل شد. در روز اول همان منبر و چهارپایهای که در مسجد سلماسی بود برایشان آوردند. در سال ۱۳۳۶ من در درس امام رفتم، ایشان اول روی زمین مینشستند بسیار مؤدب و پاکیزه مینشستند تا اینکه جمعیت زیاد شد، گاهی از اوقات مسجد جا نمیشد، عدهای دیر میآمدند و دو سه بار روحانیون را بلند میکردند که جلوتر بیایند فشرده بنشینند تا همه جا بشوند. بالاخره صندلی دوپایهای برای ایشان تهیه کردند و ایشان منبر رفتند و همین منبر را در مسجد اعظم آوردند و تا آخر که در مسجد اعظم تدریس میکردند، همان منبر بود و بعد از اینکه امام را از ایران جدا کردند، صندلی همان صندلی بود که بعد آقایان دیگر تدریس کردند.
امام فرمودند: من که از در این مسجد آمدم سر قبر مرحوم آیتالله بروجردی رفتم. سه مرحله از مرحوم آیتالله بروجردی دیدم که یکی قسمت بالا که حکایت میکرد از موقعی که مردم عکس آیتالله بروجردی را در دست گرفته بودند از زمانی که مرحوم آیتالله بروجردی در اوج قدرت بودند. یک متر پایینتر تابلویی بود که از تشییع جنازه آیتالله بروجردی حکایت میکرد که ایشان از دنیا رفته و مردم برای شرکت در تشییع جنازه ایشان اجتماع کردهاند. دو متر پایینتر خود آیتالله بروجردی خوابیده است که هیچ چیز برایش نمانده مگر اینکه کاری برای خدا کرده باشد.
این صحبت اولی بود که امام در مسجد اعظم کردند. همین بود امام خمینی و ما غیر از این امام ندیدیم و همین بود که ایشان خود را وقف اسلام کرده بود، معتقد به اسلام بود، نظام اسلامی را برای خدا، برای پیاده کردن اسلام و هیچ چیزی هم غیر از این نمیخواست. این امام بود که رهبر نظام شد، استاد بزرگی برای حوزههای علمیه و علما بود.
* جایگاه علمی امام خمینی در حوزه علمیه قم چگونه بود؛ بخصوص در زمانی که آیتالله بروجردی نیز تدریس داشتند و زعامت شیعه را عهدهدار بودند؛ چه کسانی به درس امام میرفتند؟
در سال ۳۶ که من خدمت حضرت امام بودم، آیتالله بروجردی هم تدریس داشت، درس فقه پای درس آیتالله بروجردی بودم و اصول را پای درس حضرت امام بود که بعد از دو سه ماه فقه را تعطیل کردم و خدمت حضرت امام بودم. پرجمعیتترین درس در قم درس مرحوم آیتالله بروجردی بود. بعد از درس آیتالله بروجردی درس حضرت امام بود. یعنی از همه درسهای خارج که در حوزه بود، پرجمعیتتر بود. اما امام هیچ وقت به روی کسی نمیآورد که من استاد حوزه هستم.
امام روزی تنها در خیابان میآمد و کسی هم همراهش نبود، من به سمت فیضیه یا حرم که دقیق یاد ندارم، میرفتم. نزدیک فیضیه در میدان آستانه دیدم امام از صحن پیاده تشریف میآورند. به خودم گفتم بد نشد، یک سلامی خدمت امام میکنم. منتظر بودم که امام برسد تا سلام کنم، اما امام زودتر به من سلام کرد. من یک طلبه بودم که هنوز معمّم هم نبودم. این بود آقای خمینی. ایشان انسان وارسته و شایسته ای بود، در حالی که من معمم هم نبودم که بخواهد برای عمامه حساب باز کند، این بود آقای خمینی. اینکه بگوید من مدرس حوزه هستم، اصلاً اینگونه نبود. درس حضرت امام بهترین درس بود و من در طول مدتی که امام در قم درس میدادند خدمت ایشان میرفتم و بعد هم که به نجف تبعید شدند رفت و آمد مکرری داشتم که آنجا هم مثل قم درس میدادند.
حضرت امام با توجه به اینکه به ریاست و دنیا توجه نداشت ولی بالاخره بهترین مدرس حوزه بود و همین درس حضرت امام بهترین فاضل و عالم را در حوزه پروراند و روحیات و خلقیات ایشان که توجه به خدا بود، مرتبطین با ایشان را همینطور بار آورد. آقای خزعلی رضوانالله تعالی عاشق امام بود، نه عاشق امام به عنوان امام بلکه به عنوان عالم وارسته خود فروخته به خداست. آقای جنتی عاشق امام هستند. آقای فاضل لنکرانی شاگرد امام بود، آقای مهدوی کنی اینها خودشان شاگردان امام هستند. آقای مهدوی کنی برادرشان (آقا مهدی) که متاسفانه مریض هستند، انسان عجیبی است؛ آقای امامی. اینها در بحث امام با هم مباحثه میکردند. اصلاً طلبههای خوب حوزه فقط به درس امام میرفتند. آقای منتظری از شاگردان خوب حضرت امام بود، آقای شهید مطهری، شهید بهشتی و جعفر سبحانی کسانی بودند که در درسهای اول امام بودند. آقای محمدی گیلانی و آقای محفوظی اینها شاگردان امام بودند. آنوقت فضلای وارسته حوزه شاگردان امام بودند. این مقدار نفوذی که روی فضلا داشتند و فضلا به درس ایشان رفته باشند و معلومات خودشان را آموخته باشند، این برای حضرت امام بود. ایشان بهترین استاد حوزه بود...
امام اصلاً خود را نمیدید که بخواهد در حوزه و ریاست دخالت بکند. اصلاً اهل این حرفها نبود. بالاتر از آن بود که به این فکرها باشد. تا اینکه این دوران گذشت و آیتالله بروجردی از دنیا رفت و بعد از بیست تا سی روز برای آیتالله بروجردی مجلس گذاشتند.
*این هم یکی دیگر از ویژگیهای حضرت امام بود که درب خانهشان روز وفات آیتالله بروجردی بسته بود؟
امام خمینی اهل این برنامهها نبود و دنیا برای آقای خمینی مطرح نبود. ما آنچه را که دیدیم، توجه به خدا بود و همین توجه به خدا باعث شد که حضار بحث و فضلا و علمای حوزه که در مراتب بعدی بودند بسازد. در نجف هم همین کار را کردند. مردم امام را نمیشناختند، مبارزات شروع شد مردم امام را نمیشناسند. موقع مقابله با شاه و اطرافیانش شد از همه پیش رفت. به روی خودشان نمیآوردند. بعد از اینکه آیتالله بروجردی مرحوم شدند به من گفت که علمای آن زمان که بعداً از مراجع شدند مانند مرحوم آیتالله گلپایگانی و بعضی دیگر از علما جلسهای گرفتند که چه کار بکنیم که حضرت امام هم در آن جلسه حضور داشتند بنا بر این شد که شهریه را آقای گلپایگانی و آقای شریعتمداری بدهند. میگفتند که آقایان به حضرت امام عرض کردند که شما چه کار میکنید؟ ایشان گفتند من همان خادم طلبهها که بودم هستم. تا اینکه دو سه ماه گذشت و مبارزات شروع شد و حضرت امام وظیفه شرعی دانست و مرد و مردانه آمد به میدان که مردم فهمیدند کسی هم هست در حوزه به نام حاج آقا روحالله. تا آن موقع نه شهریه میداد و نه کار دیگری تا اینکه این مبارزات او را به مردم شناساند.
کم کم مردم به ایشان وجوهات پرداختند و کم کم شهریه خصوصی به طلبههای خوب درس و بعد شهریه عمومی شد که ایشان را تبعید کردند و از آنجا به نجف فرستادند که در نجف هم شهریه میدادند و هم در قم. امام یک انسان وارستهای بود که گرفتار دنیا بود. خدا به ایرانیها و مردم مسلمان و مستضعف دنیا لطف کرد و حکومتی را در ایران تشکیل بدهد. لطف خدا در این بود که خودشان حدود یازده سال مسئولیت حکومت را به دست بگیرد و لطف دیگر به ایرانیها مقام معظم رهبری است که یازده سال زیر دست امام بیشتر یاد بگیرد. بیشتر یاد بگیرد حکومت داری را و رهبر نظام بشود و کارها را عهده دار باشد و خدا به حق جدشان کمکشان کند.
*حضرت امام دارای یک شخصیت کاریزماتیک علمی، معنوی و اخلاقی بود و با وجود اینکه به یک شخصیت جهانی تبدیل شد، یک مظلومیت خاصی هم داشت. رهبر معظم انقلاب هم با همین ویژگیها دارای یک مظلومیت خاصی است. به نظر شما مظلومیت حضرت آقا بیشتر از مظلومیت حضرت امام نیست؟
حضرت امام (ره) مرجع تقلید عام بود استادی منظم و بهترین استاد حوزه علمیه قم بود و از قم به نجف فرستاده شد و در نجف هم خود را به آنها شناساند ولی این مقدار مراحل قبلی برای حضرت آقا نبود. بالاخره این مزیت را حضرت امام داشت. مقام معظم رهبری را الحمدلله حوزه و علمای حوزه شناختند و او را قبول دارند و خدا هم کمک ایشان است به حق جدشان کمکشان بکند تا اینکه این شعار «تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار» در مورد ایشان مصداق پیدا بکند تا به دست حضرت ولیعصر بسپرد. ما هم که مخلص آقا هستیم
*چند سالی است که ما با مطرح شدن مسئلهای به نام «استقلال حوزهها» از سوی برخی مواجه هستیم که نوعاً هم کسانی هستند که در خارج حوزهاند و یا اینکه از مطالبه آنها، بوی سکولاریزم و جدایی دین از سیاست به مشام میرسد. خود حضرت امام و حضرت آقا، طرفدار بحث استقلال حوزهها بوده و هستند؛ اما آنچه به مشام میرسد، بحث جدایی حوزهها از نظام، در زیر این عنوان است. حضرت آقا بعد از فتنه که به قم تشریف آوردند دو صحبت داشتند، یک صحبت در بین مردم بود که فرمودند از روحانیت جدا نشوید و یک صحبت هم بین خواص در فیضیه داشتند که در آن، به بحث آخوند حکومتی اشاره داشتند که از سوی برخی مطرح میشد. حضرتعالی چه راهکارهایی را ارائه میدهید که هم طلبهها با یک بصیرتی پیش بروند و هم خدای ناکرده به کسی توهین نشود و بین روحانیت سنتی و روحانیت متحجر (به تعبیر حضرت امام) خلط نشود؟
من گمان نمیکنم. من خیلی اینها را احساس نمیکنم. موقعی است که حکومت مسئول و ولی فقیهی با آن شرایط که قانون اساسی برای مسئول نظام اسلامی آمده، نیست، مثل حضرت امام که بالاخره آمده است که در زمان غیبت یک مجتهدی که دارای شرایطی که در اصول قانون اساسی آینده میآید، این شخص در زمان غیبت مسئول نظام و حوزه باشد و در اصل ۱۰۷ و همینطور ۱۰۹ و ۱۱۰ دارد که آن کسی که رهبر نظام است مجتهد عادل باشد و بتواند در همه مسائل شرعی اجتهاد بکند، شجاع باشد، مدیر باشد، مدبر باشد و مردم او را قبول داشته باشند و شرایطی که در اصل ۱۰۹ آمده و اگر چند نفر باشند، آن کسی که معلومات و قدرت و شجاعتش بیشتر است مقدم است و خبرگان قانون اساسی باید او را انتخاب کنند و به مردم معرفی کنند. کسی که مسئول نظام است همان کسی باشد که خدا او را مسئول قرار داده؛ مثلاً حضرت امیر در بین خطبه شقشقیه بعد از کشتن عثمان که به ایشان عرض کردند که شما رهبری نظام را قبول کن، ایشان اول زیر بار نمیرفت و در آخر فرمودند چون که مردم حاضر شدند و کمکیار من هستند وظیفه خدایی بر من حتمیت پیدا کرد. خدا از علما پیمان گرفته هر وقت ناراحتیهای سنگینی را دیدند که عدهای ستمگری میکنند و پایبند به احکام خدا نیستند و به عدهای ستم میشود علما بیایند و مسئولیت پذیر باشند. همین اقتضا میکند علمایی که مصادیق آن مجتهدین هستند که آن شرایطی را که در قانون اساسی آمده است داشته باشند، اینها بیایند و عهدهدار نظام باشند. این نظام، دیگر نظامی جدا از اسلام نیست. یعنی امام خمینی و مقام معظم رهبری همان آقایی است مثل حضرت امیر (ع). خود حضرت امام میفرمودند که کشور، کشور رسول الله است. همان اختیاراتی که برای پیامبر، حضرت امیر و امام زمان سلامالله علیهم است، همان اختیارات برای رهبر نظام است و طبعاً احکامی که باید در کشور اجرا شود، همان احکامی است که پیغمبر و ائمه (علیهما السلام) فرموده است و فقها در کتب فقهی که بیش از هزار سال در حوزهها تدریس میشود و الآن هم ملاک رساله نویسی هست.
مصوبات مجلس شورای اسلامی وقتی ارزش دارد که شش فقیه که شایسته و عادل باشند و حکم خدا را بدانند، بر این مصوبه نظارت کنند و اگر گوشهای از مصوبات با اسلام مخالف باشد، اجرایی نشود. همه قوانین و مقرراتی که در کشور اجرا میشود بر اساس اصل ۱۰۴ قانون اساسی باید طبق موازین اسلامی باشد و در همان اصل آمده است که هرجا قانون خلاف اسلام باشد، پذیرفته نیست. تشخیص اینکه قانون یا مقرره که مقرره اعم از قانون است. ممکن است مصوبهای باشد که وزارتخانه و هیئت وزیران جاهای دیگر تصویب بکنند یا استاندار و… تصویب بکند و تمام اینها باید مطابق اسلام باشد تشخیص اینکه مطابق اسلام است یا خیر با فقهایی است که در قانون اساسی آمده. وقتی نظام اینطور نظامی باشد که سرپرست نظام، فقیهی باشد که مجتهد جامعالشرایطی است که همه احکام اسلام را میداند و میتواند استنباط بکند و همهکاره او باشد و مصوباتی که در مجلس میگذرد و مقرراتی که در هیئت وزیران و استانداران تصویب میکنند یا شورای شهر تصویب میکنند تمام اینها باید طبق موازین خدایی باشد. و برای این هم همه کس نمیتواند تشخیص بدهد و فقط شش نفر فقیه هستند که اگر این شش نفر گفتند خلاف شرع است همه گوش به فرمان باشند. وقتی نظام اینطور نظامی شد، دیگر این نظامی نیست که در مقابل حوزه باشد و حوزه مقابلش بایستد اما در عین حال ما نباید انسان وابستهای باشیم که بگوید کاری به این کارها ندارم و هرچه فرمانده تیپم گفت انجام بدهیم ولو خلاف گفته خدا باشد. خیر، خلاف گفته خدا حق ندارد حرف بزند. رئیس جمهور و هیئت وزیران و مجلس و هیچکس حق ندارد حرفی خلاف خدا بزند.
وقتی اینگونه نظام باشد نمیگوید تو وابسته به این نظام شو، حتی وقتی خلاف شرع باشد. در این صورت استقلال حوزه از نظام اینچنینی معنا ندارد ولی به این معنا نیست که گوش به حرف فرماندهات بده هر چه که گفت گفت. خیر. به این معنا نباید حوزه مستقل از نظام باشد. در کشور هیچ قاضی حق ندارد چیزی را که خلاف شرع باشد امضا و مصوب بکند.
از مواردی که مجلس شورای اسلامی تصویب کرده و اختیار به رئیس قوه قضاییه داده است، این است که گفته شده اگر حکمی را قاضی در پروندهای خلاف شرع تشخیص بدهد و حکم بکند، رئیس قوه قضائیه میتواند آن حکم را کنار بگذارد یعنی در اینجا همه ملاکها را اسلام قرار دادهاند. وابستگی داشتن به این نظام اینچنینی را کسی نمیگوید که حوزه از نظام مستقل باشد اما اگر جایی باشد که کار به این کارها نداشته باشد و هر چه شد شد. حوزه نباید به چنین کار و حرفی وابستگی داشته باشد. ما نباید حوزهای داشته باشیم که گوش به حرف کسانی داشته باشد که رعایت شرع را نمیکنند. حوزه باید مستقل باشد و آنچه را خدا و پیغمبر میگوید همان را عمل بکند و قهراً اگر کسی هم خلاف کرد گوش به حرف نمیکنند و در آن موارد هم میتوانند به مراجعی که برای تشخیص چنین مسائلی هست مراجعه بکنند. مجلس نمیتواند خلافی بکند چون شورای نگهبان هست و اگر کسی مقرری فرض میکند، شورای شهری مقرری فرض میکند و یا مصوباتی که هیئت وزیرا و یا استاندار، فرماندار و کسانی که کارگزار هستند و بخواهند مقرری داشته باشند باید طبق موازین شرع باشد و نمیتوانند خلاف اسلام عمل کنند.
وابستگی حوزه به نظام اسلامی که اشکالی ندارد ولی گوش به حرف کسی که خلاف اسلام است و گفت هرگز نباید باشد و کسی ادعایی ندارد. و اگر کسی پیدا شد که اینقدر بیشعور بود که باید فاتحه خودش را خواند. لذا استقلال حوزه به معنای گوش نکردن به مطالبی که در نظام اسلامی گفته میشود، همانطوری که حضرت امام فرمود: چیزی که مجلس تصویب کرده و شورای نگهبان تأیید کرده یعنی جنبه شرعی آن نیز حفظ شده، لازم است به آن عمل بکنیم. شورای نگهبان دو گروه هستند: حقوقدان و فقها. در مسائل قانون اساسی همه شورای نگهبان حکم میکنند ولی در مسائل شرعی فقط فقها حکم میکنند.
اگر مصوبه خلاف شرع باشد، میگوید و اگر نگفته شش فقیه هستند که میدانند حکم خدا چیست. پس جدا شدن از این نظامی که طبق ضوابط باشد معنا ندارد و وابستگی به این نظام اشکالی ندارد. طلبه حوزه باشد و هیچ گوش ندهد که مصوبه چگونه است. در حالی که مصوبه به شورای نگهبان رفته و اگر خلاف شرع باشد شورای نگهبان گفته است و موافقتنامهای که به آن داد میزنند اگر به شورای نگهبان رفته باشد خلاف شرع نیست و اگر بود شورای نگهبان جلوی آن را میگرفت.
اخیراً مصوبه پالرمو بود که حرفهایی زده شد و شورای نگهبان گفت این خلاف شرع است و ترجمهای که شما کردهاید درست نبوده. اول درست کنید بعد برای شورا بفرستید. بعضی از روزنامهها تازه فهمیدهاند که شورای نگهبان در جواب اینها چه نوشته است. اگر طبق ضوابط کار شود و وابستگی حوزه نظامی که طبق ضوابط است این به جایی بر نمیخورد و البته وابسته به نظامی که به شرع کاری ندارد نباید باشد.
*حضرتعالی در مسئله ولایت فقیه و تبیین مبانی آن، جزء معدود کسانی بودید که تکلیف مدارانه و شجاعانه به میدان آمدید، تدریس کردید، قلم به دست گرفتید و این یادگار حضرت امام و علمای سلف را مطرح کردید. به نظر حضرتعالی، آیا در حوزه علمیه، در زمینه تبیین مبانی ولایت فقیه و آموزش آن، کم کاری نشده است؟
ممکن است. البته بهتر شده و خودم ممکن است که گله داشته باشم و لازم میدانم که بیشتر از این کار بشود، اما این طور نیست که حوزه توجه نداشته باشد و قاعده این است که بیشتر و بهتر از این باشد. در بحث ولایت امر، ولایت و مباحث الهی را که خداوند برای پیامبر و ائمه (ع) قرار داده و اختیارات و منابع مالی حکومت و بعد در زمان غیبت که آیا ولایت داریم یا نداریم، باید ولیامر چگونه باشد، در این موضوع بحثی را من شروع کردم که شاید ۹ سال طول کشید و نتیجه ۹ سال کارم سه جلد کتاب شد که چاپ شده است که خلاصه این سه جلد کتاب نیز چاپ شده است.
وقتی آقای خامنهای تشریف آورده بودند در آن جلسه به ایشان عرض کردم الآن شورای عالی حوزه هم هست و هم جامعه مدرسین که بزرگان حوزه هستند و نسبت به ولایت امر، کم لطفی و کم کاری شده است شما دستور بفرمایید که بیشتر کار بکنند. ایشان قبول کردند و فرمودند که ما این جلسه را قبلاً داشتیم ولی با این صحبتهایی که این آقایان داشتند جلسه را باید تکرار بکنیم. این اتفاق در سال ۸۹ بود و از آن موقع به بعد مقداری بحث ولایت فقیه جان گرفته و در حوزه انجام میشود، اما متأسفانه بیشتر از این باید کار شود. این گلهای است که من و بعضیها داریم ولی اینطور نیست که حوزه از این بحثها روگردان باشد منتها لازم است که بیشتر از این کار بشود.
*یکی از دغدغههای حضرت امام (ره) ورود التقاط و مسائل غیرحوزوی به درون حوزهها بود. امروزه هم ما خرده جریانها و پدیدههایی را میبینیم که در صدد جا باز کردن در حوزههای علمیه هستند. اگر حضرتعالی نکتهای از حضرت امام یا مقام معظم رهبری در این موضوع و دغدغه آنها نسبت به این مسئله دارید، بیان بفرمایید.
حضرت امام انسانی بود وارسته که آنچه را که خدا میخواست انجام میداد. برنامهای که ایشان برای دادگاه ویژه روحانیت نوشتهاند مقدمهاش این است که اشخاصی که مطلع نیستند، به روحانیان شایسته، بیادبی نکنند و بعضی از امور است که خود روحانیون میدانند که یک روحانی چه کاری را انجام بدهد یا انجام ندهد و دیگران خبر ندارند. به این جهت برای روحانیون دادگاه ویژه روحانیون تشکیل شد تا اینکه از روحانی کاری که شایسته یک روحانی است را بخواهند. اینکه غیر از خدا و پیغمبر در درسها نباشد را همه میگویند.
اگر بخواهید چیزی در حوزه، در هر مدرسهای شکل بگیرد باید جنبههای الهی داشته باشد و الآن هم حوزه بیشتر از سابق اینها را بُروز میدهد. من نمیگویم در حد مطلوب است ولی اینکه همه گفتهها باید از آیات و روایات و گفته خدا و پیغمبر استفاده بشود، این نظری است که همیشه حوزه داشته و حالا هم دارد و چیزی غیر از این در حوزه نمیتواند نقش پیدا بکند.
ما به خدمت مقام معظم رهبری رفتیم و من به ایشان عرض کردم که دولت کمکی به مدیریت حوزه میکند – در آن وقت من دبیر شورای عالی حوزه بودم – از ایشان خواستم که پولی را که دولت به ما میدهد را شما بگیرید و به ما بدهید. ایشان فرمودند من هیچ چیز از دولت نمیگیرم، من تمام خرجهایی که دارم پولهایی است که در اختیار ولیامر است و فقط در سفرهایی که به استانها میکنم ممکن است که با بعضی از اهالی دولت همکاری داشته باشم. چه اشکالی دارد تا وقتی که پول نیست به مجلس بروید و از مجلس بخواهید و از دولت بگیرید. اینکه در حوزه یا قسمتی از حوزه کاری به موازین شرعی نداشته باشند نیست و اینها ایرادی ندارند و استقلال حوزه به معنای اینکه احکام شرع و خواستههای خدا را توجه داشته باشند، بنابر این است که انجام بشود و اگر جایی هم غیر از این انجام شود، میتوان جلوی آن را گرفت و هر کس میتواند اعتراض کند به مدیران حوزه که چرا این کار انجام نمیشود.
ممکن است کسانی حرفهای ناصوابی بزنند و از وضع رهبری نظام، از وضع مصوبات نظام بیاطلاع باشند. من الآن ۳۵ سال است که در شورای نگهبان هستم که حضرت امام به زور مرا در شورای نگهبان گذاشتند. من به حاج احمد آقا گفتم که به امام بگو که من همان طلبهای که بودم هستم و عشق دارم که درس بخوانم، شما من را از شورای نگهبان آزاد کنید که بروم حوزه درسم را بخوانم و آنهایی که سنشان از من بیشتر است و شاید به اندازه من حال درس خواندن ندارند را بگذارید. با اینکه این را گفته بودم باز دیدم که اسمم جزو فقهای شورای نگهبان اعلام شده است. بعد در تیرماه ۱۳۶۲ به تهران رفتم به افتتاحیه مجلس خبرگان که حاج احمد آقا از طرف امام آمده بود که بیانیه حضرت امام را بخواند. سلام علیک کردیم و گفت که همه حرفهایت را به آقا زدم و آقا فرمودند که میخواهد درس بخواند چه کار کند اگر میخواهد به اسلام خدمت کند بیاید سر سفره گسترده اسلام بنشیند و کار کند. بعد گفتم امسال را میمانم و گفتم این دوره را کنار میروم که فقهای شورای نگهبان نگذاشتند. سال ۶۸ که امام از دنیا رفتند، خواستم به امام نامه بنویسم که من یک دوره به خاطر شما ماندم که نشد. آقای خامنهای حفظهالله رهبری نظام را به دست گرفت. در دور اول گفتند هنوز رهبری آقای خامنهای درست جا نیفتاده میخواهی کنار بروی رهبری تضعیف بشود؟ گفتم چشم. برای دور دوم، سوم، چهارم، پنجم و ششم همه را با آقا دعوای اینکه ما نباشیم را داریم. این دفعه گفتم من پنج دوره ماندم و اگر یک جوانی بودم که برای دولتی کار میکردم، سی سال یک دوره است. گفتند برای این دوره ششم موافقت میکنند و یک شخص به درد بخور پیدا کرده بودم و به آقا نوشته بودم که ایشان جای من باشد ولی قبول نکرد. یک سال دیگر از این دوره مانده.
جامعه مدرسین خدمت امام رسیدند. آقای امینی به عنوان نماینده جامعه و بزرگتر با حضرت امام صحبت کردند که ما خسته شدیم که امام فرمودند که اگر بنا به خسته شدن باشد، من بیشتر خسته شدم، اول من باید کنار بکشم بعد شما. با این جمله همه حرفها را بستند و فاتحه تمام حرفهایی که آقایان میخواستند بگویند خوانده شد. حالا مقام معظم رهبری هم همین حرفها را میزنند. راست میگویند و ما قبول داریم منتها من دیگر حال ندارم و خدا آقا را به خاطر جدش حفظ بکند. سن من از آقا حدود یک سال بیشتر است و همه زحمات را ایشان میکشد و مثل شیر ایستاده که انشاءالله خدا قدرت زیادتر به ایشان بدهد. حرفهایی که آمریکا و اسرائیل میزنند و آن بدبختی که در آمریکا بزرگ شده (محمد بن سلمان) و آمده و با دلارهای حجاز فکر میکند هر کاری میتواند بکند. نمیداند که انشاءالله قبل از ظهور حضرت ولیعصر ریشه همه اینها را میکَنیم که زمینه آماده باشد برای آمدن حضرت ولیعصر.
*اگر خاطره یا نکته خاص دیگری از حضرت امام دارید، برای ما بیان بفرمایید.
امام برای خدا کار میکرد و در مقابل خلاف شرع سفت و محکم میایستاد و حاضر نبود که خلاف شرعی صورت بگیرد. یادم هست که حضرت امام من را به عنوان مسئول دادگاه عالی انتخاب کردند. حضرت امام به آقای منتظری و آقای مشکینی اعتماد داشت و آنها هم مرا قبول داشتند و به من گفتند برای هر دادگاهی روحانی که میتواند قاضی بشود به ما معرفی میکنی و ما ابلاغ را امضاء میکنیم. من هم پیدا میکردم و ابلاغی مینوشتم و آن ابلاغ را میفرستادم به آقای منتظری یا آقای مشکینی یا هر دو. آنها امضاء میکردند که این ابلاغ، ابلاغ قضاوت دادگاه انقلاب از سراسر کشور بود. یعنی از بندرعباس و آبادان گرفته تا جاهای دیگر. خود مقام معظم رهبری که در نیروهای مسلح نماینده امام بودند و میخواستند دادگاه انقلاب را تشکیل بدهند، من برایشان آقای ریشهری و بعضی دیگر را فرستادم.
امام تشخیص دادند که دادگاههای انقلاب نمیتوانند کسی را اعدام کنند. اگر بخواهند کسی را اعدام کنند یا مصادره کنند، باید دادگاه عالی تشکیل بشود تا شخص اعدام شود. دادگاه عالی هم که من بودم و مرحوم ربانی املشی که افراد دیگری هم داشتیم ولی نهایتاً باید خودمان پروندهها را میدیدیم و با هم مباحثه میکردیم.
در شاهرود فرمانداری بود که مالی داشت مصادره کرده بودند ما پرونده را خواندیم و دیدیم که نباید مصادره میشد و رد کردیم. گفتند که امام گفته شما حق ندارید این کار را بکنید. ما گفتیم که امام خودش ما را گذاشته اینجا قاضی باشیم اگر خودش میفرماید نه پس نمیکنیم. با مرحوم آقای شرعی خدمت حضرت امام رفتیم. به نظرم ماه رجب بود. نشد خدمت امام عرض کنیم. بالاخره فردای آن روز خدمت امام رسیدیم و گفتیم شما فرمودید که نکنید. امام گفتند من اعتمادی که به دادگاه دارم به خاطر شماها است. اگر شما را قبول نداشتم که اصلاً دادگاه را قبول نداشتم. بروید و طبق آنچه که شرع است عمل بکنید. ما هم برگشتیم و سفت کارهایمان را از سر گرفتیم.
این بود امام خمینی. خلاف شرع ابداً. آنچه خدا گفته باید همان اجرا شود. در مقابل شرع کاملاً تسلیم بود. آقای خامنهای هم همین طور است. قسمتی از عشق ما به مقام معظم رهبری این است که مثل امام رفتار میکند و میگوید حکم خدا باید اجرا شود. ما از زمان حضرت امام بیشتر آسایش داریم. آقا با ما کاری ندارد. از زمانی که قلب من ناراحت شده، کتابهایم را به زیرزمین میبرم اگر میآمدید میدیدید چقدر به هم ریختگی از وسایل کار است. ما با حضور قلب رسیدگی میکنیم و آقای خامنهای با ما کاری ندارد. البته اگر چیزی نظر ایشان باشد، عمل میکنیم و جایی هم شک داشته باشیم از ایشان میپرسیم. مقام معظم رهبری مانند حضرت امام به مسائل شرعی خیلی تأکید دارند و از ما نیز هیچ نمیخواهد. ما به کسی باج نمیدهیم. آیا آقای جنتی به کسی باج میدهد. عیب ما هم همین است که ما به کسی باج نمیدهیم. کسی میخواهد رئیس جمهور شود باید شرایط را داشته باشد وگرنه قبول نمیکنیم. نماینده مجلس اگر انسان نامربوطی است او را رد میکنیم. قسمتی از مخالفت کسانی که با آقا مخالفاند همین است که چرا گوش به حرف کسی نمیکنیم. همین است که آقا اصرار دارد که من باشم یا آقای جنتی که بیش از نود سال سن دارد، باشد.
*نسبت به شبهه افکنیهایی هم که در مورد اعدامهای دهه اول انقلاب مطرح میشود، کمی توضیح بفرمایید.
ما حتی یک نفر را اجازه نمیدادیم که بی دلیل اعدام شود یا حتی شلاق بخورد.
*در مورد منافقین چطور؟
فرقی نمیکند آن هم همینطور بود. امام بعضیها را عفو کرده بود. یک نفر از نیروی انتظامی قم گرفته بودند که میگفتند آقای خلخالی میخواهد شما را اعدام کند. بعد با من صحبت کرد. گفتم قم قاضی دادگاه دارد و قاضی دادگاه باید حکم بکند مگر آنکه عفو امام ایشان را در بر نگیرد. که گفتند نمیگیرد و باعث شد یک ساعت بعد اعدام شود.
از سال ۵۷ در دادگاه عالی و انقلاب بودم و یک مورد نداریم که خلاف کرده باشیم، یک قاضی ناجور بود که من او را تأیید نکردم و الآن او اعدام شده است. هیچ مورد نداشتیم و حواسها جمع بوده و حضرت امام میفرمودند که اعدامها را باید حتماً دادگاه عالی تأیید کند. ما چند نفر از انسانهای خوب را گذاشته بودیم؛ آقای فاضل و آقای راستی و آقای روحانی بودند. خود آقای فاضل که پرونده را میخواند و مینوشت و بعد من امضاء میکردم.
*و هیچکس هم مانند حضرت امام نفرمود که با دلی آرام و قلبی مطمئن...
راست میگفت. امام دروغ نمیگفت و چیزی نمیخواست. امام انسان خوبی بود، مسلمان بود، متدین بود، باج به کسی نمیداد و همین باج ندادن باعث شده بود که همه او را دوست داشته باشند و هیچ نقطه ضعفی در زندگیاش نداشت. دنبال پول نبود.
آقای توسلی میگفت: روحانیونی که به عراق میآمدند حضرت امام به دیدنشان نمیرفت. به حاج آقا مصطفی گفتم به آقا بگویید به دیدن علمای قم و تهران بروند و یا شما به نمایندگی از آقا به دیدنشان بروید. گفت: خودتان به آقا بگویید. به آقا گفتم که خوب نیست. آقا گفتند همین مقداری که من گرفتارم برای روز قیامت میترسم. فتوایی درست نباشد و مردم به فتوای من به اشتباه بیفتند. تا آخر هم همین طور بود. راست میگفت، پول ناحق به کسی نمیداد و میگفت من دست این پاسدارهای نظام را میبوسم و راست میگفت.